دیر زمانیست که انسان ها دچار زندگی ماشینی شده اند.دنیایی که درون آنها را فرسوده تر از هر زمان دیگری کرده است.دنیایی که کودکان هم دیگر از آن شوق و حس رهایی کودکانه کمترلذت می برند و کمتر آن را تجربه می کنند.اما انسان های درون من باتنی نیمه عریان و موهایی پیچیده در رقص باد در سکوت ساکن درونشان آرام نشسته اند و این رهایی را به اوج میبرند و در اوج تیرگی به روشنی می رسند.
انسان هایی که از دل شعرهای من به تصویرکشیده شده اند و پنهان درون من را نشان می دهند.
انسان های عریان،سبکبال،سیال و رها که از جنس خواستنها و شهوت های مادی جداشده اند.عریان از جسم و بدون تعلقات زمینی در رقص هایشان به دنبال روشنی هستند با رهایی...
رهایی که در هر دوره و در هر مکان دغدغه ی بسیاری از انسان های عام و خاص به طور ناخودآگاه بوده است.به ویژه زندگی صنعتی و ماشینی انسان معاصر...رهایی از بهم ریختگی و آشوب روانی و درونی،رهایی از تعلقات و وابستگی ها و بازگشت به اصل خویش.
در این میان زمان برای من گاهی متوقف میشد و گاهی بازگشت زیادی به دور دست ها داشت،به طوری که شاهد نشانه های دیرینه سنگی و پارینه سنگی در نقاشی ها بودم و در بعضی از فیگورها این نشانه ها هویدا شده است.
گویی آن زمان هم رهایی دغدغه ی بشر بوده باشد حتی آن زمان که تعلقات و خواستنهای ناتمام زمینی کمتر میان انسان ها دیده می شد.
مسئله ی مهم دیگر وجود زن در اجتماع و هرمکان و جاهای دیگر است...
زنانی که بخاطر قید و بندهای متعصبانه و ناتمام در هر زمان درون خود را و دنیای خود را دریابند. زنانی که در بسیاری از لحظه های زندگی در میان بشر با برچسب ممنوعیت زنانگی مواجه شده اند.هر زمان قدرت اختیار و انتخاب را از ما بگیرند به همان اندازه پیشرفت را از دست می دهیم.رهایی برای من آزادی بشر است
پ.ن:این مجموعه شامل سه مجموعه ی با یکدیگر در یک مجموعه است.