ما اعوجاج زمانیم
در پریشانی ساعتها،
عقربههایی نحیف
که روی ده و ده دقیقه خواب ماندهاند
که روی ده و ده دقیقه جان میدهند
ما سایهی زمانیم
در نسیان خورشید
در کابوس سیاه ماه
که تهماندهی نور رقیقش را
از پس ابرها فرومیریزد
و جسمهای خاکستریمان بر زمین شتک میزنند
ما کابوس زمانیم
ما کابوس زمانهایم بر کرانهی نیستی
ایستادگانیم؛ با سینهای ترک خورده
خیرگانیم؛ به دهانی قلابشده بر لبهی تاریخ
تا سیال سیاه کلمات را بالا بیاورد
تا جمله جاری شود
و از شقیقههامان عبور کند
ایستادگانیم
ماندگانیم؛ با بالهایی عاریهای
خیرگانیم؛ به دستانی که از ناکجا
تنمان را از جنون قیرگون این متن
بالا بکشند
حالا که مترسکها
آسمان را تعریف میکنند
آسمان را تحریف میکنند
حالا که پرندگان روی زمین
عشقبازی میکنند
کدام سایه لب میگشاید؟!
کدام سایه جای لبانش سنباده میگذارد
جای زبانش کبریت
تا با کلامی
لب تر کند به آزادی
تا از سرخی درون سخن بگوید
تا روی ده و ده دقیقه بایستد